جدول جو
جدول جو

معنی تسبیح گویان - جستجوی لغت در جدول جو

تسبیح گویان
(تَ)
در حال تسبیح گفتن:
بر زمین الحمدللّه خون حیوان بسته نقش
بر هوا تسبیح گویان جان حیوان آمده.
خاقانی.
نقش نامت کرده دل محراب تسبیح وجود
تا سحر تسبیح گویان روی در محراب داشت.
سعدی.
و رجوع به تسبیح و دیگر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تسبیح خوان
تصویر تسبیح خوان
کسی که ذکر خدا می کند، آنکه ذکر خدا را با آواز خوش می خواند
فرهنگ فارسی عمید
(اَ ثَ)
آنکه ذکر خدارا به صوت خوش میخواند. (ناظم الاطباء) :
بنمایم دوازده صف، راست
همه تسبیح خوان بی آواز.
ناصرخسرو.
اگرمرغ زبان تسبیح خوان است
چه تسبیح آرد آن کو، بی زبان است.
نظامی.
نه بلبل بر گلش تسبیح خوان است
که هر خاری به تسبیحش زبان است.
(گلستان).
گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح خوان و من خاموش.
(گلستان).
، آنکه نماز برای کسی میکند و اجرت میگیرد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
عابد. کسی که نام خدای تعالی را به پاکی بر زبان آورد. گویندۀ سبحان اﷲ:
چو بادند پنهان و چالاکپوی
چو سنگند خاموش و تسبیح گوی.
(بوستان).
و رجوع به تسبیح و دیگر ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
نیایا آنکه برای کسی نماز میگزارد و عبادت میکند و پول میگیرد، آنکه ذکر سبحانیت خداوند را میگوید آنکه ذکر هایی درباره پاکی و سبحانیت خدا بر زبان میراند
فرهنگ لغت هوشیار